- یک لول(یَ / یِ)
نوعی تفنگ شکاری که یک لوله دارد. (یادداشت مؤلف)
معنی یک لول - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکپارچه، یکدست، یکسان، کنایه از آنکه همیشه بر یک وضع و حالت باشد و از روش خود برنگردد
(شَ / شِ)
لغت نامه دهخدا
قسمی تپانچه دارای شش لولۀ گردان و به هر یک تیری. آلتی آچلان. طپانچه. رولور1. حاجت. (یادداشت مؤلف). سلاح آتشی کوچک دستی که جای شش فشنگ دارد
(یَ لَ لَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 19هزارگزی شمال خاوری شوسۀ شاهین دژ-میاندوآب. سکنۀ آن 104 تن و آب آن از رود آجرلو و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جامه و پارچه ای که یک بار شسته شده.
- یک شور پوشیدن جامه، جامه که واگردان ندارد. پوشیده و عوض نکردن جامه. (یادداشت مؤلف)
- یک شور پوشیدن جامه، جامه که واگردان ندارد. پوشیده و عوض نکردن جامه. (یادداشت مؤلف)
(یَ / یِ لَ تَ / تِ)
لغت نامه دهخدا
یک لخت. یک لت. یک لنگه. که یک مصراع دارد. مقابل دولختی. مقابل دولتی. مقابل دولنگه. و رجوع به یک لخت شود
(یَ / یِ لَ)
لغت نامه دهخدا
یک لختی.
- در یک لتی، در که یک مصراع دارد. دارای یک لنگه. که دو لنگه ندارد. (یادداشت مؤلف).
- کاغذ یک لتی، نیم ورقی. یک صفحه ای. (یادداشت مؤلف)
- در یک لتی، در که یک مصراع دارد. دارای یک لنگه. که دو لنگه ندارد. (یادداشت مؤلف).
- کاغذ یک لتی، نیم ورقی. یک صفحه ای. (یادداشت مؤلف)
(یَ / یِ لَ)
لغت نامه دهخدا
متحدالکلمه. یک سخن. هم قول:
همه اندر ثنای من یک لفظ
همه اندر هوای من یکسان.
مسعودسعد (دیوان ص 382)
همه اندر ثنای من یک لفظ
همه اندر هوای من یکسان.
مسعودسعد (دیوان ص 382)
(یَ / یِ)
لغت نامه دهخدا
مسکوکی که یک پول ارزد، یعنی نیم شاهی. که ارزش یک پول دارد: گنجشک یک پولی انااعطینا نمی خواند، یا گنجشک یک پولی یاهو نمی خواند. (یادداشت مؤلف)
(یَ / یِ)
لغت نامه دهخدا
یک خو. که خوی و منش ثابت دارد. که دارای شخصیتی یکسان و تغییرناپذیر است:
رادمرد و کریم و بی خلل است
راد و یک خوی و یکدل و یکتاست.
فرخی
رادمرد و کریم و بی خلل است
راد و یک خوی و یکدل و یکتاست.
فرخی
(یَ / یِ)
لغت نامه دهخدا
واحد پول در دوران قاجاریه معادل نیم شاهی، و شاهی یک بیستم قران است: یک پول جگرک سفره قلمکار نمیخواد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شاهی شود
جایی که هوای آن تغییرنکند، مقداراندک اندازه کوچک: فلان یک هواازشما بلندتراست
((یِ یا یَ هَ))
فرهنگ فارسی معین
جایی که هوای آن تغییر نکند، مقدار اندک، اندازه کوچک تر، فلانی یک هوا از شما بلندتر است
دفعه ی اول، بار اول
گاهی، زمانی
ساختمانی که شیروانی آن شیبی یک سویه دارد
یک سو، یک طرف، همانند
یک طرف، یک سمت
بز یا گوسفندی که یک پستانش شیر دهد
قندیل یخ
واحد اندازه گیری برابر با: چهار ارش به علاوه ی چهارانگشت